سفرنامه شیراز: چرا شیراز؟

سفرنامه شیراز: چرا شیراز؟

سفرنامه شیراز: چرا شیراز؟

سفرنامه شیراز: چرا شیراز؟

این اثر را یک شرکت‌کننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامه‌نویسی علی‌بابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علی‌بابا منتشر شده است.

به نظرتون یه دختر بیست ساله که برای اولین بار می‌خواد تنهای تنها سفر کنه، انتخابش کجاست؟

قطعا شهری که همه مهمان‌نوازی آدم‌هاش رو به چشم دیدن و قطع‌به‌یقین چیزی به گوششون خورده.

اوایل اردیبهشت وسط بهار و بوی بهارنارنج، بلیط اتوبوسم رو گرفتم و به طمع اینکه همه شیراز رو باید ببینم، یه هفته مهمون هتل بوتیک راوی بودم. بعد از حدودا ده ساعت، قشنگیش اینجاست که با شربت خیارسکنجبین به استقبالت میان، طوری که قشنگ خنکت بشه.

ناهارو دمی‌گوجه با کباب تابه‌ای و سالاد شیرازی بزنی و اتاقت شهدخت باشه، می‌فهمی که باید یه چند ساعتی رو همین جا بمونی و خستگی راه رو به در کنی.

بعد یه چرت و دوش آب یخ، چای و کیک باقلوا حالتو سر جاش میاره و آماده می‌شی بری عمارت شاپوری، یادگاری دوران پهلوی با یه معماری ایرانی و اروپایی که شب‌هاش یه حال‌وهوای دیگه‌ای داره، مخصوصا وقتی اجرای زنده برات می‌زارن.

برای شام قلیه‌میگو در نظر گرفتم که اگر غذای تند جنوبی بپسندین، خیلی گزینه خوشمزه‌ایه، اما فقط توصیه‌ام اینه با موهیتو نخورینش، چون به دنباله‌اش چای‌نبات لازم هم می‌شین.

از عمارت تا نشونی بعدی با یه آقای نسبتا مسنی همراه شدم و تو راه کلی راجب اینکه چرا تنها اومدم سفر صحبت کردیم.

نزدیکای یازده شب رسیدم به روشنی، جایی که تو دلش شاه‌چراغ داره. یه زیارت کوتاه آرومم کرد. برگشتم هتل. دوست داشتم یه ذره تو سکوت بشینم و تمام این لحظات رو مرور کنم، اما باورتون نمی‌شه، نمی‌شد رو بالا پشت‌بوم از شدت سرما نشست.

برمی‌گردم اتاق و سرگرم صدای خنده مهمونای جدید می‌شم تا جایی که خوابم ببره.

برنامه امروز با دوست هم‌هتلی که گویا هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی هست و از قضا ایشون هم تنها اومده، زندیه‌گردی هست.

با حمام وکیل شروع می‌کنیم. به این فکر می‌کنم، چه فضای مشتی می‌تونه باشه نشستن قصاب ، نجار و صیاد کنار هم برای دلاکی و اینکه چه حرفایی بینشون ردوبدل می‌شده. این تصورات نه تنها سر ذوقم میاره، بلکه کنجکاوم هم می‌کنه.

یه ذره اونورتر مسجد وکیل رو می‌بینی و وارد شبستان می‌شی. برای من مثل سربازهایی با استقامت، نظم و زیبایی کنار و پشت هم ایستاده بودن.

ناهار رو کلم‌پلو شیرازی تو خود رستوران وکیل می‌خوریم و برنامه برای ۳ ظهر شیراز و افتابه جنگه‌اش فقط می‌تونه چرخیدن تو بازار وکیل و لذت از این همه رنگ باشه.

فقط یادت نره هر از گاهی پایینارو ول کنی و همه توجه‌ات رو بدی به سقفا!

وقتی تو بازار یه دوست شیرازی پیدا می‌کنی، باید ببریش روبه‌رو بازار، کافه ژولپ یه بهارنارنج مهمونش کنی، البته که قبلش برام یه پابند فرشبافت به یادگار گذاشت از دست قشقایی‌ها.

بعد این وسط یه درخت می‌بینی و کلی چیزمیز که بهش آویزونه و هر اسمی دلت بخواد می‌تونی بزاری روش.

من اسمش رو می‌زارم درختِ چی می‌خوای؟

من که آینه رو خواستم و چی دیدم؟ اینکه باز دوباره تنهام.

پس به سمت باغ ارم راه افتادم، البته از اون نیم‌ساعتی که تو راه بودم، هر ۱۰ دقیقه شیرازیا می‌گفتن: «۱۰دقیقه دیگه بری می‌رسی.»

ولی خب وای از حال‌وهوای پیاده‌روهاش که با صفاتر از ولیعصره؛ حتی می‌شه گفت نصف جذابیتش به آدم‌ها و دستفروشاست.

همه اینارو که گذروندی، به خود باغ ارم می‌رسی؛ جایی که حدود هفتاد سال به خوانین قشقایی تعلق داشته.

انعکاس عمارت در استخر روبه‌رویی در شب و صدای جریان آب توی سردابه رو اصلا از دست ندین.

از اونجا با یه ۱۰ دقیقه پیاده‌روی، یه تاکسی و یه راننده که با مامانش سر زن‌گرفتن بحثشون شده، حدودا دوباره یه ۱۰ دقیقه زمان می‌بره تا برسی به حافظیه لسان‌الغیب.

از اون جاهاست که باید آرامششو با یکی تقسیم کنی؛ جایی که بعد گرفتن

شعرهای حافظ رو می‌تونی خونی و لذت ببری بدون اینکه وقتت رو بدی.

بعد از اون، می‌تونی با دوستات وارد شهر شیراز بشی و دوری بکنی.

وسط راه ممکنه ناگهان با چیزهای خوشمزه براتون آشنا شی؛ مثل باقالی و نخودی یا قدیمی‌ترین دروازه شهر.

هتل انتخابی، قرار نیست خونتون بشه! فقط به زور خانواده‌ای می‌خواستن به خونشون ببرنت، ولی بهت اجازه تفریح دادن.

صبح زود باید به مسجد نصیرالملک برین تا زیبایی بازی رنگ‌ونور آفتاب رو تماشا کنی.

تعامل با گردشگرها و شنیدن داستان‌هاشون، تجربه‌ی جذابیه و زیبایی‌های فراوانی رو برات روشن می‌کنه.

پیشنهاد می‌کنم به خانه زینت‌الملک بری که یکی از خانه‌های قدیمی شیرازه.

برای تجربه‌ی کامل، موزه مادام رو هم ببین که با آینه‌های زیبا، تو رو تکرار می‌کنه. شاید بتونی خودتو درون یکی از آینه‌ها پیدا کنی!

در ادامه، به نارنجستان قوام بری که معروف به افزایش درختان نارنجه.

علاوه بر اون، می‌تونی با دوستانت به خانه پرهامی برین و از قنبر پلو لذت ببرین.

سپس موزه جهان‌نما رو ببینید که پر از داستان و تاریخه. ممکنه حتی حافظ هم از آنجا الهام گرفته باشه.

پیشنهاد می‌شه باغ دلگشا رو هم ببینی؛ از پنجره‌ی آن لذت ببری و خارج شدن به فضای باز رو تجربه کنی.

در پی آن، از جاری شدن آب از چشمه قنات آرامگاه سعدی باخبر شو که به مسیر بعدی اشاره می‌کنه.

سپس به مکان‌های مختلف مانند ارگ کریم‌خان و حتی موزه زندیه سر بزن تا تجربه‌ی فراموش‌نشدنی داشته باشی.

به موسیقی خیابانی گوش می‌دادیم، همه جا بوی عطر نسترن و بهارنارنج هم حس می‌شد. روز آخر سفرمان را به تخت جمشید، پایتخت امپراطوری هخامنشی، گذاشتیم. صبح زود ماشین را رانندگی کردم و از شهر خارج شدیم. یک کوه بزرگ بر فراز تخته سنگی عظیمی نشسته بود یا یک شهر زیبا اطراف تخته سنگی عظیم و زمان در آن حک شده بود. اگر بخواهم با یک کلمه توصیف کنم، آن کلمه ابهت است. برای استراحت پس از مسافرت، به رستوران هفت خانه رفتیم و با سرو کباب ادنا ناهار خود را پایان دادیم. سپس تا عصر در شهر پیاده‌روی کردم، با مردم صحبت کردم که بیشتر آن‌ها مهاجرانی بودند که از جنوب به شهر آمده‌اند. آن‌ها بسیار راضی بودند و علاقه زیادی به شیراز داشتند. سپس به یک کافه زیبا رفتم و از نوشیدنی خنک بی‌انصافی بهره بردم. سپس به کافی‌نت دوستم رفتم و او مرا به ترمینال هدایت کرد و با مهمانی خوبی مرا برای خداحافظی پذیرایی کرد. از دروازه قرآنی که در گذشته ورودی شهر بود و اکنون در یک کناره به هم رسیدیم. چشمانم را بستم و تمام زیبایی شهر را حس کردم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *