
سفرنامه کاشان: گلاب کاشان
این اثر را یک شرکتکننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامهنویسی علیبابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علیبابامنتشر شده است.
هر وقت ممکن است که یک سفر اتفاق بیفتد. آخرین سفر داخلی ما به عید چند سال پیش، با معطلی ۲۳ ساعته در جاده هراز روبرو شد. به نظر میرسید که بخاطر برف و طوفانی که روز قبل رخ داده بود، بخشی از جاده خراب شده بود و بسیاری از مردم در جاده گیر کرده بودند.
وقتی پیشنهاد سفر به کاشان دادم، هیچ کس آن را خیلی جذاب یا مهم ندونست، حتی در سفر هم انتظار زیادی ازش نداشتیم.
در کودکی یک بار به کاشان سفر کرده بودیم؛ حتی یک عکس از من کنار دیگ گلابگیری وجود داشت، اما خاطرات خاصی از آن سفر نداشتیم.
هر اردیبهشت که عکسهای گلابگیری در کاشان را میدیدیم، حسرت میخوردیم که چرا تجربه واضحی از آن سفر نداریم.
امسال تصمیم گرفتیم و بالاخره همه چیز خوب پیش رفت. قرار شد با پدر و مادرم به کاشان برویم. برای دو شب در هتل عامری کاشان اقامت داشتیم. همچنین نگرانیهایی در مورد آب و هوا هم داشتیم.
نمیخواستم مثل بسیاری از سفرنامهها فقط لیستی از مکانهایی را که دیدهایم، بنویسم و صرفا در مورد معماری آنها صحبت کنم.
مطمئنم که در آینده سفرنامههای دیگری از کاشان خواهید دید که جزئیات بیشتری از این سفرها را بررسی کردهاند و بهتر از من توضیح دادهاند.
با بوی نارنج پُر شده در حیاط خانه عامری، از ساختمانهای تاریخی کاشان لذت میبرم. با لطافت گلاب تازه که از جایگاههای محلی تهیه شده بود و کمی از آن روی دستمان مالیده شد. شاید باغ فین حوضی منحصر به فرد داشته باشد اما غذای فالوده شیرازی که در باغ خوردیم، واقعاً منحصر به فرد بود.
***
اقامت در محلی که خودش یک بنا تاریخی است، تجربهی جالبی است. هر بار که از هر دری عبور میکنید و به هر سقفی نگاه میکنید، فکر میکنید که در گذشته، اشخاص معروفی که در اینجا زندگی میکردند چه کسانی بودند؟ آیا همانند من، ابراهیم خلیل خان عامری هم برای تماشای انعکاس درختان در حوض حیاط شایسته میایستاد؟ آیا مظفرالدین شاه قاجار هم در کدام قسمت از ساختمانهای اینجا اقامت داشته است؟ بدیهی است که آن زمان او شاه کشور بوده و برای خودش احترام فراوانی داشته است.
به این سوالات که به ظاهر مهم نیستند، هرگز جواب دقیقی پیدا نخواهید کرد. زمانی که در تلاش برای یافتن جواب هستید، لذت بیشتری از سفر خواهید برد.
ساختمان عامری تعدادی حیاط دارد. اتاقها بیشترا به یکی از این حیاطها مشرف هستند. حیاط اصلی با قسمت پذیرش و رستوران از حیاط درونی جدا شده است.
طبق توضیحات مسئول هتل، تعمیر و بازسازی این ساختمان بسیار دشوار بوده، زیرا تصویر دقیقی از نگارهها و سندی از شکل قدیمی ساختمان وجود نداشته.
از چند نقاشی بر روی دیوار، برخی بسیار قدیمی و مربوط به دوران اصلی بوده و بقیه توسط نقاشان حرفهای ترمیم شده بودند.
بعد از استراحت کوتاه، به شهر رفتیم تا دوری بزنیم. بسیاری از بناهای تاریخی کاشان نزدیک خیابان علوی قرار دارند و حتی بازار نیز فاصله کمی از این خیابان داشت.
تصمیم گرفتیم به جای محله قدیمی، در محله محلی کمی بگردیم. مردم عادی از دوچرخه و موتور به جای ماشین استفاده میکردند زیرا کوچهها خیلی باریک بودند.
همه محلهها به یکدیگر وصل بودند. پس از کوتاهی قدمزدن و جستجو، به مسجد آقابزرگ رسیدیم. این ساختمان چند طبقهای است که همه به حیاط اصلی وصل هستند.
در بسیاری از کوچهها، مغازههای عرقیات و مواد اولیه دیده میشوند. هرگاه از آنها عبور کنید، فروشنده سریعاً بیرون میآید و لیوان کوچکی از گلاب به شما تقدیم میکند. احتمالاً برایتان جالب است که ببینید عطر گلاب و دارچین چگونه ترکیب میشوند.
هوشت را ببند و با دو شیشه بزرگ از مغازه بیرون میروی. واقعا خرید خوبی انجام دادهای.
***
باغ فین تا کاشان فاصله زمانی زیادی ندارد، تنها نیم ساعت. اما اگر در روزهای پرترافیک بروی، ممکن است تا سه برابر طول بیشتری طول بکشد.
متوجه نشدم چرا راه بسته بود. همه باید ماشین را در پارکینگ دورتر از باغ بگذاریم و پیاده به سمت باغ برویم. این واقعا عجیب بود، چون بهطور کلی من توجه کمی به حوالی محلی که قصد دارم بروم نمیکنم.
هرگز جویهای آب پخش شده اطراف باغ را ندیده بودم که اطراف آن میچرخد. همچنین از خانههایی که هنوز جمعیت دارند، آگاه نبودم.
باغ فین به خاطر ساختار و زیباییهایش مشهور است. بیشتر مردم درباره محل دقیق مرگ امیرکبیر میدانند تا درباره درختان تاریخی باغ که برخی از آنها صد و چند سال هم دارند.
به یکی از گوشههای باغ، صف بلندی برای خرید فالوده ایجاد شده بود. صف بسیار نظم نداشت و گاهی اوقات شنیده میشد که مردم به خاطر نپذیرفتن نوبت به هم شکایت میکردند. فالوده مزه خاصی نداشت، حتی کمی سفت بود.
حوض ایرانی درازی که در امتداد کل باغ بود و سایه درختانی که از رسیدن نور خورشید به زمین جلوگیری میکردند، صفت اصلی فالوده بود.
همه قسمتهای مهم باغ را دیدیم، به جز یکی. من تاکید کردم که به حمام مشهور باغ نرویم. به نظرم هیچ جذابیتی در مکانی که تمام امیدهای یک ملت منحل شده وجود ندارد.
***
اگر به کاشان سفر کنید و گلابگیری کاشان را از نزدیک نبینید، انگار که به اصفهان بروید و میدان نقش جهان را ندیدهاید.
گلابگیری در کاشان تاریخی دارد. مشهور است که گلابی که حرم کعبه با آن تهیه میشود، از همین جا تامین میشود.
ویژگی ویژه گلابگیری وقتی آن است. دوره کوتاهی در اردیبهشت و خرداد بهترین زمان برای گلابگیری است. البته با توجه به تکنولوژیهای جدید و گلهای محمدی یخزده، میتوانید حتی در زمستان گلابگیری را تجربه کنید.
وقتی به حوالی ظهر رسیدیم، ورودیهای شهر توسط ترافیک شلوغ احاطه شده بود. در یک کارگاه توقف کردیم تا گلابگیری را تماشا کنیم.
دیگهای فلزی بزرگ کنار هم در حال پخت و آمادهسازی مواد بودند. گلهای محمدی را در کوره بزرگ میریختند. صاحبان کارگاه بسیار آمیزگار بودند و موسیقی سنتی پخش میشد.
فکر میکنم تار و سنتور بود. صدای تار برای من بینظیر بود. یک دست گلها را در دیگ بزرگ میریختند تا بپزد. حدس میزنم بسیاری از همراهانمان عکسهای جذابی گرفتند که به مدتی خاطره خواهد شد. برای من تنها یادآور چند تصویر از یک دیگ بزرگ فلزی و دیوارههای کاهگلی کارگاه مانده است.
***
همانطور که ابتدای سفر گفتم، هیچ ایدهای از آنچه در انتظارت است در سفر نداری. نمیدانی چه جاهایی خواهی دید. نمیدانی چه غذاهایی خواهی خورد. همچنین، نمیدانی با چه افرادی برخورد خواهی کرد. آخرین چیزی که انتظارش را داشتم ملاقات یکی از دوستانم بود.
پس از بازدید از بازار کاشان و دیدن تیمچه امین الدوله، نشستم تا یکم نفس تازه کنم. والدینم در حال خرید بودند و من هم رفتم تا کمی در اینترنت گشت بزنم.
ناگهان دیدم مهرزاد، یکی از دوستانم که از دوران مدرسه با هم صمیمی هستیم، عکسی از مسجد آقابزرگ منتشر کرده است. زمان منتشر شدن هم دقیقا ده دقیقه پیش بود. فورا با او تماس گرفتم.
دیگر از دور رنج سریتان نخورد. ما همدیگر را دیدیم و کوتاهی صحبت کردیم. جالب اینجاست که چندین بار در تهران تلاش کردیم همدیگر را ملاقات کنیم اما نشد.
آخرین بار هم به دلیل مسایل سفر، نتوانستیم همدیگر را ببینیم. معجزهای نیست که در نهایت همدیگر را در کاشان پیدا کردیم و نه در تهران.
***
اگر از غذاهای کاشان نگویم، سفرنامه من ناقص خواهد بود. به سه رستوران معروف کاشان رفتیم و هر بار غذای محلی و متفاوتی سفر کردیم.
اردک و لوبیا برایم بسیار جالب بود. ظاهرشان شبیه آبگوشت است، اما طعمشان خیلی متفاوت است. به جای حبوبات معمول در آبگوشت، تنها لوبیا است، و آن هم از نوع سفید. نان هم همراه ندارند و با برنج سرو میشوند.
طعم نخود آله نیز بسیار خوشم آمد. فکر کنم قیمه کاشانی باشد. اما این بار آنجا لوبیا و نه لپه است و نخود را خیس کرده میپزند. در یک جا شنیدم این غذا قیمه یزدی نیز نامیده میشود. اگر روزی به یزد سفر کنم حتما از این موضوع اطلاع مییابم.
بهترین غذایی که در کاشان خوردم شفته سماق کاشانی بود. بهطور عموم از غذاهای ترش خیلی خوشم نمیآید، اما طعم این غذا متفاوت بود. بهطور ابتدایی هنگام قرار دادن غذا در دهانتان کمی شیرین بود، سپس آرام آرام طعم سماق را حس میکردید. در پایان هم طعم گوشت آمد و خاصیت خودش را نمایان کرد.
معتقدم که طعم شفته سماق کاشانی هیچ وقت جایگزینی ندارد.