
سفرنامه کرمانشاه: در پی زالزالک
این داستان توسط یک شرکتکننده در یک مسابقه سفرنامهنویسی فرستاده شده و در مجله گردشگری علیبابا منتشر شده است.
تصویر زیبای کوهستان و دشتهای زیبای کرمانشاه، همراه با جویبارهای فصلی و مناظر طبیعی زیبا، همه جا بین راه ما بود. با تراکتوری که سریع پیش میرفت، سفر دشواری را آغاز کردیم. خلقوخوی جالب تریلر و حوادث طنزآمیز در طول مسیر، سفر را به یک تجربه جذاب تبدیل کرد.
همراه با همه مردمی که برای زیارت به نظرگاه آمده بودند، با آداب و رسوم آن منطقه آشنا شدیم. سپس با قربانی کردن و آماده سازی چای، لحظات دلچسبی را سپری کردیم.
در پایان، در جستجوی زالزالکهای کوهی به سفری پرماجرا پایان دادیم و با یادهای خوبی بازگشتیم.
برادرت نامرئی شده است؟
خبری از پسردایی و پسرداییش نیست. زنداییشان در حال بحران و بیرحمی بودند و دایی با ماشین پسرخالهها به جاده آمده بودند تا احتمالاً آنها را پیدا کنند، اما نتوانستند هیچ سرنخی پیدا کنند؛ حتی ماشین بینوا را هم در چاله نگاه داشتند.
حالا نیاز به یک برنامه برای ماشین داشتند. وقتی همه چیز بد پیش میرفت، خبر خوبی آمد، آقای چای مصمم بود و به تنهایی به راه افتاد تا ماشین را پیدا کند. دیگران هم هرکس با گرسنگی و ضعفشان به دنبال گمشدهها میرفتند و به سمتهای مختلف میرفتند، با صبر و حوصله از تپهها بالا میرفتند و از درهها پایین میآمدند.
وقت غروب بود و هیچ خبری نبود. همه امیدواری را از دست داده بودند. زنداییشان روی پلههای دیدبانی نشسته بود و با حساب سادهای نذری برای گله بز و گوسفند زده بود.
هرکس که از هر طریقی بر میگشت، بدون کسب نتیجه به جایی که وسایل جمع میکردیم باز میگشت و راه بازگشت را انتخاب میکردیم، شاید در روستا اطلاعاتی بدست میآمد.
در حالی که در حال جمعآوری وسایل بودیم، ناگهان صدای شنیده شد و سپس صدای الاغ و سه تا کلهی آن که از پشت تپه آید بالا میآمد. پوریا و امیر با الاغ به طور موفقانه با زالزالکهای پر از انرژی بازگشتند.
زندایی که از شادی اشک در چشمانش جاری شده بود، با سنگی به سمت آنها پرتاب کرد و شادیشان را به اشتراک گذاشت. دایی که سعی میکرد اعصابش آرام باشد گفت: “چه شگفتی! کجا بودید؟”
پسرها برای پیدا کردن زالزالک به سمت پشت کوه رفتند و تا حدودی دورتر از مکان اصلی رفتند.
نمیدانستیم که آیا باید بخندیم به این همه بیخردی یا گریه کنیم یا هر دو! در نهایت متوجه شدیم که این برنامه از پیش تعیین شده بوده و دوستان کمرنگ خود را با خود برده بودند تا از لحظاتی شیرین استفاده کنند.