سفرنامه کلاردشت: در جستجوی خانه جنی

سفرنامه کلاردشت: در جستجوی خانه جنی

سفرنامه کلاردشت: در جستجوی خانه جنی

سفرنامه کلاردشت: در جستجوی خانه جنی

این داستان را یک فرد برای یک مسابقه سفرنامه‌نویسی ارسال کرده و در مجله گردشگری علی‌بابا منتشر شده است.

هر که را می‌پرسیدیم، کجا خانه‌ی جنی است؟ جواب مبهمی می‌گرفتیم. ساکنان روستای کلمه به نظر می‌رسید که نمی‌خواهند غریبه‌ای به خانه‌ی جنی برود. شاید هم واقعا نمی‌دانستند یا ترجیح می‌دادند نادان بودن خودشان را نشان دهند.

اگر هم کمک می‌خواستند، دست بالا می‌بردند و به سمتی دورتر اشاره می‌کردند، به معنی “برو اونجا. اما ما نمی‌توانیم بیشتر کمک کنیم.”

هوا ابری بود و هوا هنوز از باران شب گذشته تر بود. مسیری که پیش رو داشتیم، حالت گیج‌کننده‌ای داشت که به نظر می‌رسید جاده با ساکنان روستا همدست بوده تا ما به خانه‌ی جنی نرسیم. هر چند دقیقه یکبار ماشین ما را در چاله‌ای عمیق‌تر از قبلی گیر می‌داد.

اما ما ناامید نشدیم. با دشواری و از جواب‌های مبهم ساکنان روستا فهمیدیم که خانه‌ی جنی در بلندترین نقطه‌ی روستای کلمه‌ی کلاردشت واقع شده است.

به جایی که احتمالا جنیان احساس امنیت می‌کردند که هیچ آدمی به آن‌ها نمی‌رسد؛ حداقل تا قبل از اختراع ماشین چهار چرخ. برای همین تصمیم گرفتیم که سوالات بیهوده از ساکنان را کنار بگذاریم و فقط سربالایی‌ها را دنبال کنیم، امیدوار بودیم که در پایان آخرین سربالایی روستا، خانه‌ی جنی را پیدا کنیم.

واقعا همین اتفاق افتاد. تقریبا روستا را پشت سر گذاشتیم. وقتی به سرانجام شیب رسیدیم و به زمین صاف رسیدیم، یک سازه سیمانی خاکستری عجیب، تنها و در بلندترین نقطه‌ی روستا، روی تپه‌ ای در سمت چپ جاده ما را به سمت خودش جلب کرد.

سکوت فراگیر شده بود و ما باید گوش‌های خود را باز کنیم تا صدای سگ‌ها و ناله گاوهای ساکنان روستا را بشنویم. هیچ چیز جز دشت سبز که به خانه‌های دوردست می‌رسید، در دو سوی جاده قابل مشاهده نبود. به نظر می‌رسید خانه‌ها از ترس خانه جنی عقب رفته بودند و ساکنان در طول این سال‌ها فاصله خود را با خانه تسخیرشده حفظ کرده بودند.

جستجو به پایان رسید. خانه تسخیرشده را در بلندترین نقطه‌ی روستای کلمه، نزدیک کلاردشت، در سکوت و در میان دشت خالی پهن پیدا کردیم.

یکی یکی از ماشین پیاده شدیم. خانه جنی بالا بود و هیچ جاده‌ای به آن نمی‌رسید. به نظر می‌رسید رسیدن به آن بدون صعود کوتاه غیر ممکن بود. خانه جنی یک ساختمان دو طبقه سیمانی بود. رنگ خاکستری یکدست ساختمان برای این منظور کافی بود تا آن را احساس سردی و بی روحی کند.

شکل ساختمان در هیچ کدام از شکل های هندسی معمول قرار نمی‌گرفت. نه مستطیل، نه مثلث، نه دایره، بلکه ترکیبی از همه ی این‌ها بود.

طبقه بالا ساختمان منحنی بود و زیر سقف مناحی ای دو قوس نامتقارن می‌دیداد. جلوی ساختمان پر از پنجره‌های کوچک و بزرگ بود. پنجره‌ها با اندازه‌های مختلف و هرکدام با طرح خاصی دیده می‌شد. هر یک از آنها دارای نرده‌های زنگ‌زده و متفاوت بود.

به نظر می‌رسید معمار ساختمان تمام تلاش خود را کرده بود تا هیچ تقارنی در اجزای ساختمان دیده نشود. ساختمان فاقد درب بود و تنها راه ارتباطی با بیرون یک لغزش سیمانی در سمت راست ساختمان به تپه متصل بود.

ارتعاش ما برای وارد شدن به داخل خانه بدون اطلاع اضافی بود.

در واقعت به نظر می‌رسید که تمام پنجره‌ها مهر و موم شده بودند و فاصله بین نرده‌های فلزی هر پنجره به گونه‌ای بود که کسی نمی‌توانست وارد آن شود.

درون ساختمان چیز زیادی وجود نداشت، فقط یک قفس فلزی بزرگ در طبقه اول بود.

مردم روستا معتقد بودند که این قفس برای گرفتن یک جن ساخته شده است و برخی فکر می‌کردند که جن هنوز هم در آن گرفتار است.

ساکنان می‌گفتند که خانه جنّی در یک شب ساخته شده است و تاریخ دقیق ساخت آن نامعلوم بود. آنها فقط می‌دانستند که امشب خانه جنّی نبوده و فردا بوده است، در بالاترین نقطه روستا.

پس از بررسی پنجره‌ها، متوجه شدیم که واقعاً خانه جنّی به کسی امکان ورود نمی‌دهد، بنابراین تصمیم گرفتیم به آرامی فرار کنیم.

سوار ماشین شدیم و به سمت پایین رفتیم. وقتی در آینه خودمان خانه جنّی را می‌دیدیم که کوچک و کوچک‌تر می‌شود، خانه‌های روستا به تدریج ظاهر می‌شدند.

صداهای روستا دوباره پر رنگ شده بود و ما به سمت کلاردشت حرکت کردیم. مردم پیر با لباس‌های گلگلی خودشان را به خانه های همسایه‌شان می‌بردند تا با هم حرف بزنند و از مسائلی مثل ازدواج یا باران دیشب بحث کنند.

بچه‌ها در دشت بازی می‌کردند و مردان به کار خود ادامه می‌دادند. حالا خانه جنّی تماماً از دید محو شده بود و زندگی روزمره به جریان خود ادامه داد.

لینک مبدا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *